سالها زندگی در کنار انسانهای موفق یا افراد شکستخورده تجربیات ارزشمندی را برای من به ارمغان آورده که تصمیم دارم آنها را با شما به اشتراک بگذارم. همواره پرسشهایی ذهن مرا درگیر میکرد و همین درگیریهای ذهنی بود که باعث شد در پی پاسخی برای آنها باشم و تغییراتی اساسی در نگرش و ذهنیتم ایجاد شود. اگر قرار باشد رشد فردی خود را مدیون عامل یا فرد خاصی بدانم، باید بگویم که :
آن را دقیقاً به خود مدیونم؛
زیرا تلاش کردم تا راهکارهایی بیابم که پاسخی باشند برای پرسشهایم؛ پرسشهایی از این قبیل که:
- چگونه دو یا سه برادر از یک پدر و مادر، دارای شرایط مالی و فکری متفاوتی هستند؟
- آنها با شرایط اقتصادی و تربیتی یکسانی بزرگ شدهاند، پس چرا نتیجه و بازدهای کاملاً متفاوت با یکدیگر دارند؟!
- چرا برخی افراد، با وجود موقعیت مالی و جایگاه اجتماعی فوقالعاده خود، پس از مدتی سقوط کردهاند و همه سرمایهشان را از دست دادهاند؟!
در نهایت، پس از تمام جستجوهایم به “اصل اشتیاق” رسیدم، که اصل بیچون موفقیت است؛ یا به عبارت بهتر:
اصل انکارناپذیر رشد فردی.
اشتیاق چیست؟
برای این که مفهوم اشتیاق را به درستی درک کنیم چند سوال از شما میپرسم و از شما میخواهم پاسخ خود را یادداشت کنید.
- آیا دوست دارید در یکی از رشتههای ورزشی به مدال طلای المپیک دست یابید؟
- آیا دوست دارید که اتومبیل شما مرسدس بنز، فراوی یا M.W باشد؟
- آیا دوست دارید که به کشورهای اروپایی یا آمریکایی سفر کنید؟
- آیا دوست دارید که خانهای در بهترین نقطه شهر، با زیربنایی چند برابر محل سکونت فعلیتان داشته باشید؟
- آیا دوست دارید در خواب هم پول دربیاورید؟
- آیا دوست دارید که برنده جایزه اسکار یا نوبل شوید؟
- آیا دوست دارید برنامهای در تلویزیون اجرا کنید که تبدیل به پربینندهترین برنامه شود؟
- آیا دوست دارید که نویسنده پرفروشترین کتاب سال باشید؟
- آیا دوست دارید که مشهورترین فرد حوزه کسب و کار خود باشید؟
بیشک پاسخ شما به بیش از پنج مورد از پرسشهای بالا “بله“ است؛ ولی اکنون پرسش دیگری از شما دارم: “شما علایق خود را میشناسید و به آنها پاسخ “بله” دادهاید؛
اما چرا تاکنون به آنها نرسیدهاید؟ آیا دلیل این مسئله را میدانید؟!”
دلیلش واضح است: شما فقط دوست دارید!
بله، بیشتر مردم دوست دارند که به چیزی دست یابند یا به جایگاهی برسند؛ ولی از صمیم قلب آن را نمیخواهند و با اشتیاقی سوزان آن خواسته یا فعالیت را دنبال نمیکنند.
اکنون برای شما مثالی میزنم. شما میخواهید برای کار مهمی از خانه خارج شوید. هم زمان کودک دلبند شما، یا خواهرزاده و برادرزاده عزیزتان جلوی در آپارتمان پاهای شما را در بغل میگیرد و گریهکنان اصرار دارد که پیش او بمانید. در ابتدا، سعی میکنید که به صورت عادی از وی بخواهید مانع خروج شما نشود؛ اما شیوه کارساز نیست؛ بنابراین تغییر تاکتیک میدهید و به او پیشنهاد رشوه میدهید:
“اگه بذاری من از خونه برم بیرون و کارم رو انجام بدم، برات شکلات یا اسباببازی میخرم.”
اما کودک باز هم روی خواستهاش پا فشاری میکند و از موضع خود کوتاه نمی آید.
شما مجبور میشوید امتیاز بیشتری بدهید؛ ولی او باز هم روی خواستهاش پافشاری میکند. در نهایت، شما مجبور میشوید که روی احساساتتان پا بگذارید و برخلاف میل باطنیتان دستان کودک را از پای خود باز کنید. او را به داخل هل میدهید و در را میبندید. بعد هم برای انجام دادن کار خود از خانه خارج میشوید.
شما روی احساساتتان پا گذاشتهاید و این مسئله آزارتان میدهد؛
اما چون هدف مهمتری دارید، بهای آن را هم میپردازید؛
یعنی، در ازای رسیدن به خواسته خود، حاضر میشوید چیزی را از دست بدهید و این حالت همان
“اشتیاق سوزان“ است.
برای رسیدن به آرزوهایتان، شما هم باید چنین اشتیاقی داشته باشید؛ بنابراین باید عاشق کاری باشید که آن را انجام میدهید؛ حتی اگر نتیجه آن تضمین شده نباشد. در هر حال، شما باید فعالیت خود را انجام دهید و پیششرط رسیدن حتمی به موفقیت را از آن حذف کنید.
اکنون برگردید و ببینید که چه رویایی در ذهن دارید ؟
برای این رویا چه بهایی باید بپردازید؟
یا چه چیزهایی را در این راه فدا کنید و آنها را از دست بدهید؟!